رویای پوچ

رویای پوچ
تو هر پس كوچه اي سرك كشيدم
تنم زخمي دست آدما شد
وجودم مأمني از عشق بود و
تو اين بيراهه ها يكجا فنا شد
من و كابوس تلخ بي كسي ها
من و روياي پوچ با تو بودن
صداي تيك و تاك نحس ساعت
يه هشداره براي زنده بودن
كلافه ام كلافه ام
نميره بوي عطرت از اتاقم
نميري از سر من
نميتونم يه لحظه ام بخوابم
ميون قاب پنجره نشستم
از اينجا تموم شهر پيداست
تو اين برزخ گرفتار جنونم
يه عاشق تو خودش غمگين و تنهاست
من حتي خم به ابروهام نيومد
ميون اين همه دلمردگي ها
ميخندم خنده اي مصنوعي اما
براي فرار از خستگي ها
كلافه ام كلافه ام
نميره بوي عطرت از اتاقم
نميري از سر من
نميتونم يه لحظه ام بخوابم
الهه شوكتي